๑۩۞۩๑سرزمین عشق ๑۩۞۩๑
چهار شنبه 18 اسفند 1389برچسب:, :: 12:2 :: نويسنده : vahid
پسر به دختر گفت:دوستم داری؟
اشک از چشمای دختر جاری شد
می خواست بره که پسر دستشو گرفت
واشکاشو پاک کرد و گفت: اگه دوستم نداری
اشکال نداره مهم
و طاقت دیدن اشکاتو ندارم...
دختر سرشو پایین انداخت و
من دوستت ندارم من... من بدجوری عاشقت شدم
پسر دستای
دختر فریاد زد: مگه دوستم نداری؟؟چرا داری میری؟
پسر جواب داد:چون دوستت دارم می خوام تنهات بذارم
دخترگفت: فکر کنم شنیده باشی که می گن عاشقی که تنها باشه توی دنیا
نمیمونه!!!
تو که دوست نداری من بمیرم؟ هان؟؟؟؟
پسرگفت:انقدر دوستت دارم که نمی خوام به خاطر من مرتکب گناه بشی
چون میگن عشق یه جور گناهه
دختر: اما عشقم پاکه!!پسرفریادزد: عشق پاک دیگه هیچ جای
دنیا پیدا نمیشه............ودختر روبرای همیشه تنهاگذاشت
|
درباره وبلاگ ![]() نام : غم نام خانواگي:بيسیک نام پدر:درد نام مادر: پريشاني نام پدربزرگ : درويش تنها نام مادربزرگ : سلطان غم محل تولد:ويرون شهر تاريخ تولد:يكي از روز هاي باروني شماره شناسنامه : عدد تنهايي شغل:منتظر وضعيت فكري:فقط سوال جرم:افراط درعاشقي تاريخ جرم:روز اول خوشي ساعت جرم:شروع تپش قلب محل جرم :آشيان دوست علت جرم:فقط زندگي وزن:به سنگيني بغض چند ساله قد:كمتر از خاك رنگ چشم:صورتي رنگ مو:همرنگ درد تحصيلات:پايه آخر بد بختي مدت محکوميت : حبس ابد چراغم : شمع سقفم : اسمان مونسم : شب کارم : حسرت يادم : انتظار تو دردم : فراغ فريادم : سکوت ارزويم :ديدار تو زندگيم : فقط تو ادرس : خيابان غمستان – ميدان تنهايي – چهارراه بدبختي – خيابان رنج – کوچه غربت آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
نويسندگان ![]()
![]() |
|||||||||||||||